Sadeghwalker :ترجمه و زيرنويس
Sadegh.walker74@gmail.com

بابت ترجمه نکردن بعضي ديالوگ هاي فيلم پوزش ميطلبم

اين فيلم، موزيکالِ به سبک قديمه و براي همين
از اصطلاحات بسيار زيادي استفاده شده

 

#اوه من از يه سرزمين خيلي دور اومدم#

#جايي که کاروان شتر ها پرسه ميزنن#

#سرزمين صاف و بيکران با گرمايي شديد#

#اونجا سرزمين بَربَر هاست.. ولي هي بازم خونست#

#وقتي که باد از شرق وزيد و
خورشيد در غرب بود#

#و ماسه در ظرف شيشه اي بود... درسته#

#بيا پايين و قدم بزار و با قاليچه پرواز کن#

#براي يه شب عربي ديگه#

#شب هاي عربـــي#

#مثل روزهاي عربي#

#بيشتر وقت ها از گرم هم گرمتره#

#از چند لحاظ خوب#

#شب هاي عربـــــي#

#'از ماه هاي عربي حفاظت ميکنه#

#به خاطر خنگي نگهبانا ميتونه به شدت سقوط کنه#

#روي تپه هاي ساحلي#

 

آه، سلام و عصر بخير به شما دوستان با ارزش

لطفا، لطفا بيايين نزديکتر

 

زياد اومدين، يه ذره زياد اومدين جلو

.خوب شد

به آقرابا خوش اومدين

شهر پر رمز و راز

پر از افسون و سحر

و بهترين تجارت در اينور
رودخونه اردن، در حراجيه امروز

به اين نگاه کنيد، آره

ترکيبي از قليون و قهوه ساز
همچنين سيب زميني خلال ميکنه

...اصلا نميشکنه، اصلا نميشـ

شکست

اوه! به اين نگاه کن

من هيچوقت يکي از اينارو
سالم و دست نخورده نديدم

اين جاي نگهداري درياي مرده ي معروفه

گوش کن... آه، هنوزم خوبه

وايسا، نرو

ميتونم احساس کنم که فقط به يه چيز استثنايي
و کمياب علاقه منديد

فكر كنم،بعدا،براي ديدن اين بيشترين پاداش رو خواهي داد

گول ظاهر ساده و معموليش رو نخور

مثل خيلي چيزا درونش از بيرونش پيدا نيست

ولي چيزي که داخلشه مهمه

اين يه چراغ معمولي نيست

اين يه بار مسير زندگي يه مرد جوون رو تغيير داد

مردي که از اين چراغ خيلي خوشش ميومد
خيلي بيشتر کسي بود که نشون ميداد

الماس برش نخورده
(شخصي که ظاهر معمولي اي داره اما درونش بزرگ ـه)

شايد دوست داشته باشيد داستانشو بشنويد

از يه شب سياه شروع ميشه

 

جايي که يه مرد سياه منتظر بود

با يه هدف سياه

 

تو دير کردي

هزاران عذرخواهي، اي صبور يکتا

حالا گرفتيش؟

بايد گلوي چند نفر رو ميبريدم ولي
گرفتمش

 

گنجينه

 

 

به من اعتماد کن، دوست خشمگين من

 

چيزي که ميخواي رو بدست مياري -
!!چيزي رو که ميخواي، آ -

 

سريع! رد رو دنبال کن

 

سريعتر

 

بالاخره، بعد از سالها جستجوي من

غار حيرت انگيز

آ... غار شگفت انگيز

!يا خدا

حالا، يادت باشه.. چراغ رو براي من بيار

بقيه گنج ها مال خودت
ولي چراغ مال منه

 

آ.. چراغ، آ... چراغ

خدا، اين نفله رو از کدوم قبرستوني آوردي؟

 

 

کي مزاحم چرت من شده؟

اين منم، قاسم

يک دزد فرومايه

اينو بدون

فقط يکنفر اجازه ورود به اينجا رو داره

کسي که لايق دروغ هايي باشه که براش ساخته ميشه

الماس تراش نخورده

منتظر چي هستش، ادامه بده

 

نــــه

دنبال اين بگرد
"الماس تراش نخورده"

 

من باور نميکنم
من اصلا باور نميکنم

ما هيچوقت نميتونيم به اون چراغ مسخره
دست پيدا کنيم

فقط فراموشش کن
نگاه کن

از بس عصباني ام که پرهام ريخت

صبر، ايگو ، صبر

قاسم مشخصا ارزش اينکار رو نداشت

اوه چه نکته اي

فکر بايد سکته قلبي کنم و بميرم از اين سوپرايز

چيکار بايد بکنيم؟
...ما يه مشکل بزرگ داريم، يه مشـ

درسته

فقط يک نفر اجازه ورود داره

...من بايد پيداش کنم، اين

الماس تراش نخورده رو

ايـســــت!دزد

من دستت رو قطع ميکنم، موش خيابوني

فقط به خاطر يه تيکه نون؟

 

 

اونجاست
تو به اين راحتيا در نميري

فکر ميکني اين آسون بود؟

 

شما دوتا بريد اونطرف
و تو دنبال من بيا

.پيداش ميکنيم -
صبح بخير خانوم ها -

امروز يه ذره زودتر از هميشه خودتو تو دردسر انداختي
مگه نه علاءالدين؟

دردسر؟ اصلا، وقتي تو دردسرم که گير بيوفتم

گرفتمت -
!حالا تو دردسرم -

...و ديگه اينبار

 

به موقع بود، ابو. مثل هميشه

ابو -
زودباش، بيا از اينجا بريم -

- - - -

#يه تاب خوردن براي فرار از شمشير#

#من فقط چيزايي ميدزدم که نميتونم پولشونو بدم#

فقط همين

#يه پرش براي فرار از مرد قانون#

#همين.. و شوخي هم نيست#

#اين آدما درک نميکنن من فقيرم#

آشغال -
موش خيابوني -

ولگرد -
اينو بگير -

#فقط يه تيکه غذاي کوچولو بچه ها#

#شکمشو پاره کنيد، غذا رو پس بگيريد بچه ها#

#ميتونم کمک بگيرم. بايد با حقيقت روبرو بشم#

#تو تنها دوست مني، ابو# -
کي؟ -

#اوه، خيلي ناراحت کننده ست که علاءالدين فقيره#

#تبديل شده به تنها کسي که خيلي دزدي ميکنه#

#من پدر و مادرش رو سرزنش ميکنم، مگر اينکه نداشته باشه#

#بايد غذا بخورم که زنده بمونم و بايد غذا رو هم بدزدم#

#وقتي وقتشو پيدا کنم، مفصل واستون توضيح ميدم#

#يه پرش براي فرار از نگهباناي شل و ول
يه جهش از براي فرار از سرنوشتم#

- - - -

اونجاست

#يک پرش براي فرار از مردان قانون
يه حرکت براي رد از شدن از گله#

#!فکر کنم بايد قدمزنان تا سر کوچه برم#

!وايسا دزد -
(وندال (کسي که اشياي هنري ديگران را خراب ميکند -

!ابو -
بدبخت شدم -

#بيايد اينقدر عجله نکنيم#

#!فکر کنم هنوزم او يه ذره به درد بخوره#

#بايد غذا بخورم که زنده بمونم و بايد غذا رو هم بدزدم#

#وگرنه همممون دزد ميشيم#

اشتباهه

 

بگيرينش

 

اون شمشير داره

 

.اي احمق
ما هم شمشير داريم

 

#يه پرش براي پريدن از روي سقف# -
!وندال -

- - - -
!موش خيابوني -

#يه ترفند، براي دوري از بدبختي # -
!ولگرد -

#اونا سريعن، ولي من خيلي سريعترم#

#اينم از اين، بهتره مراقب دستهام باشم#

#برام فرود خوبي آرزو کنيد، تنها کاري که بايد بکنم اينه که: بپـــرم#

 

 

 

و حالا دوست من، ما جشن ميگيريم

آره

 

بيا... زودباش بگيرش

 

گمون کنم که به سمت قصر ميره

يک خواستگار ديگه براي شاهزاده

 

از سر راهم کنار بريد بچه هاي لوس و کثيف

هي

اگر من به اندازه تو پولدار بودم
يکم ادب هم ياد ميگرفتم

اوه، حالا من به تو ادب ياد ميدم

 

اونجا رو نگاه کن ابو

هرروز يه اسب نميبيني که دو تا باسن داشته باشه

 

تو يه موش بي ارزشي

تو يه موش خيابوني به دنيا اومدي
مثل يه موش خيابوني هم ميميري

و فقط کک هاي بدنت برات سوگواري ميکنند

 

من بي ارزش نيستم

کک هم ندارم

 

بيا ابو، بيا بريم خونه

 

#آشغال، موش خيابوني#

#من اينها نيستم#

#اگر فقط يکمي از نزديکتر بهم نگاه کنن#

#اونها فقط يه پسر فقير رو ميبينن؟#

#نه قربان#

 

#اونا ميفهمن#

#که من بيشتر از اينها#

#ارزش دارم#

 

يک روزي ابو، اوضاع عوض ميشه

پولدار ميشيم، تو قصر زندگي ميکنيم

و ديگه هيچ مشکلي هم پيدا نميکنيم

 

هيچوقت اينقدر بهم توهين نشده بود

اوه، شاهزاده احمد.
شما خيلي زود داريد ميريد، اينطور نيست؟

در شوهر دادنش موفق باشيد

اوه! ياسمين

 

ياسمين

ياسمين

ياسمين

اعصابمو خورد کردي؛ راجا

 

پس به خاطر اين شاهزاده احمد خشمگين شد

اوه، پدر

راجا فقط داشت باهاش بازي ميکرد
مگه نه راجا؟

تو فقط داشتي با اون لباس رسمي پوشِ

خودپسند بازي ميکردي، مگه نه؟

 

عزيزم، تو نبايد هر خواستگاري رو که به اينجا مياد رو رَد کني

قانون ميگه که تو بايد با يک شاهزاده ازدواج کني

تا تولدت بعديت

قانون اشتباهه

تو فقط سه روز ديگه وقت داري

پدر، من از اينکه مجبور به ازدواج بشم متنفرم

اگر بخوام ازدواج کنم
ميخوام که براي عشق باشه

ياسمين

فقط اين قانون نيست

 

من قرار نيست براي هميشه پيش تو بمونم

ميخوام مطمئن بشم که کسي مراقب تو هست

کسي که لايقش باشه

خواهش ميکنم متوجه شيد

من هيچوقت کاري رو خودم انجام ندادم
حتي يه دوست واقعي هم ندارم

 

غير از تو، راجا

 

من هيچوقت بيرون از ديوار هاي کاخ نبودم

ولي، ياسمين... تو يه شاهزاده اي

ولي شايد ديگه نخوام که يه شاهزاده باشم

اوووه.. من.. من

!!خداوند تو رو از داشتن دختر منع کرده

همم؟

 

نميدونم اين خصلتشو از کجا آورده

مادرش اينقدر اعصاب خوردکن نبود

اوه، جعفر

قابل اعتماد ترين مشاور من

من نا اميدم و به دانايي و خرد تو نيازمندم

زندگي من غير از خدمت کردن به شما نيست، سرورم

مربوط به قضيه خواستگارهاست

جاسمين نميخواد که شوهري انتخاب کنه

من ديگه مغزم کار نميکنه -
!مغزم کار نميکنه ... -

 

 

شيريني بخور، حيوون خوشگل

سرورم شما مشخصا رابطه خوبي با حيوانات کودن داريد

 

حالا، من ميتونم يه راه حل رو پيشنهاد بدم

به اين مشکل طاقت فرسا

تنها کسي که ميتونه کمک کنه، تويي

ولي به استفاده از اون الماس آبي عرفاني
نياز دارم

اوه، حلقه من؟

ولي اين سال ها در خانواده ما بوده

ولي لازمه که يک خواستگار
براي شاهزاده پيدا کنيم

نگران نباشيد

همه چي درست خواهد شد

همه چي درست... خواهد شد

الماس

بيا؛ جعفر

هر چي تو بخواي مشکلي نيست

شما خيلي دست و دلبازيد، ارباب من

حالا، بدويد و با اسباب بازي هاي
کوچکتان بازي کنيد، هوم؟

آره، اين خيلي خوبه

 

!من ديگه نميتونم تحمل کنم

اگه يه بار ديگه اون شيريني هاي
...کپکي و آشغال رو تو دهنم فرو کنه

 

خودتو کنترل کن، اياگو

!بعد دستمو ميندازم دور گردنش، بـــــوم

خيلي زود من سلطان ميشم
نه اون ديوانه بي مغز بي سروته

!!اونوقت من اون شيريني ها رو تو حلقِش فرو ميکنم

 

 

اوه، متاسفم راجا

من نميتونم اينجا بمونم و اجازه بدم زندگيم طوري که نميخوام پيش بره

 

دلم برات تنگ ميشه

 

خداحافظ

 

خيلي خب ابو، برو

 

اينو امتحان کنيد
انگشتهاي دست و پاتون هم باهاشون ميخوريد

 

دستت رو از اون بکش

چرا تو...؟

از اينجا برو
ميمون ملعون کثيف

 

باي باي

عالي بود، ابو

اينم از صبحانه

 

خانم زيبا، يک کتري بخريد

هيچ کتري برنجي يا نقره اي بهتر از اينجا نيست

خرماي شيرين، خرماي شيرين و انجير

خرماي شيرين و پســــته

شما خانم، گردنبند دوست داريد؟

يک گردنبند زيبا براي خانم زيبا

ماهي تازه

ما صيدشون ميکنيم شما ميخريد

اوه، نه فکر نکنم

اوه

معذرت ميخوام

 

من واقعا خيلي متاسفم

 

الو، الو؟

 

اوه، تو حتما گرسنته

بيا بگيرش

تو بهتره که بتوني پولش رو بدي

پول؟

هيچکس چيزي از گاري من نميدزده

اوه؛ ببخشيد آقا
من هيچ پولي ندارم

اي دزد -
...خواهش ميکنم -

اگر بذاريد من به قصر برم
ميتونم از سلطان پول بگيرم

ميدوني که مجازات دزدي چيه؟

نه! نه خواهش ميکنم

ممنونم مرد مهربان
خوشحالم که شما پيداش کرديد

من همه جا رو دنبالت گشتم

چيکار داري ميکني؟ -
فقط منو همراهي کن -

تو، آه، اين دختر رو ميشناسي؟

متاسفانه بله، اون خواهرمه

!يه ذره کَم داره

اون گفتش که سلطان رو ميشناسه

اون فکر ميکنه که ميمون، سلطانه

 

اوو، سلطان خردمند، چطور ميتونم به شما خدمت کنم؟

 

غم انگيزه، نه؟

ولي بدون خونريزي...

حالا بلند شو خواهرم
وقتشه بريم دکتر رو ببينيم

اوه، سلام دکتر؛ حال شما چطوره؟

نه نه نه، اين دکتر نيست
سلطان، بيا

 

ها، چي؟

 

برگرديد اينجا، دزدهاي فرومايه

 

با کمال احترام، اي شيطان صفت

نميشه که ما تا يه طوفان واقعي صبر کنيم؟

نفستو نگه دار، اياگو. سريعتر

 

بله؛ اي شيطانترين شيطان

 

سرنوشت، ماسه هاي زمان

کسي که ميتونه به غار وارد بشه رو آشکار کن

آره! آره

خودشه

الماس تراش نخورده ي من

اينه؟ اين همون
دلقکيه که منتظرش بوديم؟

بذار به نگهبان ها بگيم که يک دعوتنامه
به قصر براي او بفرستن، ميشه؟

!عاليه

 

تقريبا رسيديدم

 

ميخوام به خاطر نجات من ازت تشکر کنم

آه، فراموشش کن

 

خب، اين اولين باره
که به بازار ميايي؟

 

خيلي مشخصه؟

خب، يه طور خاصي مي ايستي

 

منظورم اينه که... تو نميتوني
تصور بکني که شهر آقرابا چقدر ميتووه خطرناک باشه

همم، من سريع چيزها رو ياد ميگيرم

 

بيا؛ از اينطرف

اوه، سرتو مواظب باش

مراقب باش

تو اينجا زندگي ميکني؟

آره؛ فقط منو ابو
هر موقع بخوايم ميتونيم بريم و بياييم

فوق العادست

خب؛ خيلي خوب نيست
ولي منظره عالي اي داره

 

واو، قصر به نظر خيلي فوق العادست، نه؟

اوه، عاليه

ميخوام بدونم زندگي در اونجا چطوريه؟

که خدمتکار و نوکر داشته باشي

اوه، حتما؛ کسايي که بهت بگن که کجا بري و چي بپوشي؟

از اينجا که بهتره

بايد هميشه به دنبال غذا باشه
و از دست نگهبانا فرار کني

آزاد نيستي که بخواي خودت تصميم بگيري

...بعضي موقع ها احساس ميکني که -
...تو انگار -

زنداني شدي

 

خب؛ تو از کجا مياي؟

 

چه اهميتي داره؟

من فرار کردم و هيچوقت هم برنميگردم

جدي؟ چطور شد؟

چرا، تو.....

پدرم منو مجبور به ازدواج کرد

خيلي... خيلي وحشتناکه

 

!ابو

چيه؟

ابو ميگه که.... اين عادلانه نيست

ها؟

اوه، اينو گفت؟ -
آره البته -

و ابو چيز ديگه اي هم ميخواد که بگه؟

خب؛ دلش ميخواد بدونه که ميتونه کمکي بکنه؟

اوه، پسر

همم

بهش بگو که خيلي مهربونه

 

پيدات کردم

اونا دنبال منن! دنبال توان؟ -
حتما پدرم اونا رو فرستاده -

به من اعتماد داري؟ -
چي؟ -

به من اعتماد داري؟ -
...آره -

!پس بپر

 

ما همش به هم ميخوريم، مگه نه موش خيابوني؟

 

فرار کن! برو! از اينجا برو

اين موجود رو از رو من برداريد

جات توي سياهچاله، بچه -
دستت رو بکش -

بزار بره

اينجا رو ببين، يه موش مونث

دستهاش رو باز کنيد
به دستور شاهزاده

 

شاهزاده ياسمين

شاهزاده؟

شما بيرون قصر چيکار ميکنيد؟
با اين موش کثيف

اين به تو ربطي نداره
به دستور من آزادش کن

اي کاش ميتونستم شاهزاده
اما جعفر به من اين دستور رو داده

شما خودتون بايد اونو از اينکار منع کنيد -
مطمئن باش اينکارو ميکنم -

 

جعفر؟

اوه، شاهزاده

!آخ! جعفر، من گير کردم

چطور ميتونم به شما خدمت کنم؟

نگهبانا يه پسرو تو بازار دستگير کردن
به دستور تو

پدر شما به من دستور داده که
در شهر آقرابا آرامش برقرار کنم

و اون پسر يه خلافکار بود -
جرمش چي بود؟ -

جعفر، نميتونم نفس بکشم

خُب؛ دزديدن شاهزاده، البته

...اگه بتوني که
آه! درد داشت

اون منو ندزديد
من فرار کردم

اوه، اي عزيز

اوه، چه اندوه ناراحت کننده اي
حالا بايد چيکار کنم؟

منظورت چيه؟

متاسفانه، حکم مجازات اون پسر اجرا شده

چه مجازاتي؟

مرگ

با گردن زدن -
نه -

 

من خيلي خيلي متاسفم شاهزاده

چطور تونستي؟

 

خب، چطور پيش رفت؟

فکر کنم باور کرد... خيلي هم خوب

 

همش تقصيره منه راجا

 

من حتي اسمش هم نميدونستم

 

او خود شاهزاده بود

باورم نميشه

حتما بايد در نظرش
يه احمق باشم

يـــــو هـــــو! علائدين

سلام

 

ابو، اين پايين

 

زودباش، کمکم کن از شر اينا خلاص بشم

 

هي اون توي دردسر افتاده بود
آه، ارزششو داشت

آره، آره، آره

نگران نباش
من ديگه نميتونم ببينمش

من يه موش خيابونيم، يادت مياد؟
و يه قانون هم هست

که اون فقط ميتونه با يه شاهزاده ازدواج کنه

 

لياقت ازدواج با شاهزاده رو داره

من يه احمقم

تو اگر تسليم بشي
يه احمقي، پسر

تو کي هستي؟

يه زنداني قانون گريز، مثل خودت

ولي باهمديگه شايد ما بتونيم
بيستر از چيزي که هستيم باشيم

گوش ميکنم

يه غاري هست، پسر
يک غار شگفت انگيز

که پر از جواهراته
حتي توي خوابت هم نميتوني تصور کني

 

جواهرات اونقدر زياد هستند که
حتي شرط ميبندم اون شاهزاده رو هم وسوسه کنه

جعفر، نميتوني عجله کني؟
من دارم ميميرم اينجا

ولي قانون ميگه که فقط يه شاهزاده ميتونـــــ

تو قانون طلايي رو نشنيدي
شنيدي؟

هر کي طلا داشته باشه
قانون رو ميسازه

 

چرا تو ميخوايي اين همه جواهرات رو
با من شريک بشي؟

من يه جفت پاهاي جوان و يک کمر
قوي که بره تو غار، نياز دارم

آه، يک مشکل

غار اون بيرونه
ما اين توييم

آ آه، اوضاع هميشه اونطوري که
به نظر ميان نيستن

 

خب...

قبول ميکني؟

 

کي مزاحم چرت من شده؟

 

آه، اين من هستم، علائدين

 

برو داخل

به هيچ چيز ديگه اي غير از چراغ دست نزن

يادت باشه پسر,
اول چراغ رو به من ميدي

و بعد جايزتو دريافت ميکني

بريم، ابو

 

يه نگاه به اينجا بنداز

 

فقط يک مشت از اين جواهرات
من رو از سلطان هم ثروتمندتر ميکنه

 

به.... هيچي.... دست نزن

ما بايد چراغو پيدا کنيم

 

علائدين -
ابو، تمومش ميکني؟ -

 

ابو، ديوانه شدي؟

 

قاليچه جادويي

بيا، بيا بيرون
ما کاريت نداريم

 

هي، آروم باش ابو
اين گاز نميگيره

متشکرم

 

صبر کن، نرو

شايد تو بتوني مارو کمک کني

 

ببين، ما ميخواييم
که چراغ رو پيدا کنيم

 

فکر کنم اون بدونه که کجاست

 

اينجا صبر کن

 

همينه؟

اين همون چيزيه که من
اين همه راه اومدم پايين تا....

!ابــو! نــــــه

 

کافر ها

شماها به جواهر ممنوعه
دست زديد

 

حالا شما ديگه هيچوقت
روشنايي روز را نخواهيد ديـــد

 

کمک! کمک!کمک

 

گرفتمت

 

قاليچه، حرکن کن

 

ابو، الان وقت ترسيدن نيست

 

حالا وقتشه

 

کمکم کن -
چراغو پرت کن -

نميتونم دووم بيارم
دستتو بده

اول چراغو بده

 

بالاخره

 

چيکار داري ميکني؟

جايزتو بهت ميدم

جايزه آخر زندگيت

 

مال منه

همش مال منه

من.... کجاست؟

نه

نــــــه

 

ياسمين؟

 

اوه، عزيزترينم

چي شده؟

 

جعفر...

يه کار خيلي وحشتناک انجام داد

نگران نباش، عزيزم

ما باهم درستش ميکنيم

حالا همه چيو بمن بگو

 

علائدين، بيدار شو

علائدين

!اوه، سرم

 

ما گير افتاديم

اون پيرکفتار دو چهره

 

هر کي که بود
الان ديگه با اون چراغ خيلي دور شده

 

!اي دزد کوچولوي پشمالو

شبيه يه آشغال غراضه بي خاصيته

هي، فکر کنم اينجا يه چيزي نوشته شده

ولي نميشه اونو خوند

 

ده هزار سال، گردنت به طور عجيبي قلنج ميکنه

يه دقيقه صبر کن
(hang on= صبر کردن، آويزان شدن)

 

عجب حس خوبيه که از اون تو بياي بيرون

خوشحالم که برگشتم
خانمها و آقايون

سلام، اهل کجايي؟ اسمت چيه؟

آه... آه علاالدين

علاالدين... سلام علائدين
خوشحاليم که تو رو تو اين برنامه داريم

ميتونيم تو رو "عَل" صدا کنيم؟
يا فقط "دين"؟

"لَدي" چطوره؟
!مثل اينه.. هي "لدي" بيا اينجا پسر

فک کنم سرم بدجوري ضربه خورده

سيگار ميکشي؟ اشکال نداره من بکشم؟

اوه، ببخشيد چيتوز
اميدوارم موهاتو سيخ نکرده باشم

هي، داداش فرشه، نزديک
ده هزار سال نديدمت

اون منگوله هاتو بزن ببينم

 

ببينم تو از ارباب قبلي من خيلي کوچيکتري

يا اينکه من گنده تر شدم
از بقل منو ببين، به نظرت فرقي کردم؟

يه دقيقه صبر کن
من ارباب توام؟

درسته، بالاخره گرفتي چي شد
چه آرزويي از من ميخواي؟

،قدرتمندي جاودانه

،تحمل زيـــاد

،اغلب همينارو ميخوان

ولي هيچ وقت... دوبار يه آرزو رو نکن

دوبار نه، دوبار نه، دوبارنه....

غولــه

!چراغ جــــادو

از همينجا زنده در چراغ جادو

از همينجا براي
برآورده کردن آرزو هاتون

ممنــــون

برآورده کردن آرزوها؟

دقيق تر ميشه سه تا آرزو

و هيچوقت در آرزو ها، درخواست آرزوي بيشتر نکن

همين، سه تا
يک، دو، سه

جايگزيني، تعويض و پس دادن ممنوع

حالا ديگه مطمئن شدم که دارم خواب ميبينم

ارباب، فکر نميکنم که کاملا
فهميده باشي که چه شانسي بهت رو کرده

پس چرا نميشيني و با خودت يکي دو تا نميکني

منم اينجا قضيه رو برات روشن ميکنم

#خب، علي بابا فکر کن 40 تا دزد بهت حمله ميکنن#

#شهرزاد هم هزار داستان براي تعريف کردن#
(شهرزاد: شهرزاد قصه گو در داستان هزار و يک شب)

#ولي ارباب، شانس بهت رو کرده
...چون توي آستين هات#

#يک نيروي جادويي شکست ناپذير داري#

الان ديگه يه مربي بزرگ و قدرتمند داري

و يه عالمه مهمات توي چادرت

- - - -

پس تنها کاري که بايد بکني
اينه که چراغو لمس کني

:منم ميام ميگم

قربان من، آقاي علاالدين
دوست داريد چي داشته باشيد؟

بذاريد سفارشتونو ياد داشت کنم

تو هيچوقت هيچ دوستي مثل من نداشتي

زندگي برات ديگه مثل رستورانه
منهم سرپيشخدمت توام

بجنب، فقط زمزمه کن که چي ميخواي

تو هيچوقت هيچ دوستي مثل من نداشتي

بله قربان، ما افتخار ميکنيم که خدمتي کنيم

تو رئيس و سلطان و پادشاهي

#بگو چي ميخواي
اون مال تو ميشه بدون هيچ کلکي#

#...مثل يه مقدار کوچولو باقلـــــوا#

- - - -

#من هميشه سرحالم تا بهت کمک کنم رفيق#

#تو هيچوقت هيچ دوستي مثل من نداشتي#

 

#دوستات ميتونن اينکارو بکنن؟#

#دوستات ميتونن اونکارو بکنن؟#

#....دوستات ميتونن اينو بِکِشن#

#از کلاه کوچيکشون بيرون؟#

#دوستات ميتونن اينطوري پوف کنن...؟#

هي، اينجارو نيگا... ها ها

- - - -

- - - -

#پس همونجا با فک افتاده و چشماي ورقلمبيده نشين#

#من اينجام تا
دعاهاي شبانه ات رو براورده کنم#

#من واست مثل يه تصديق واجد شرايطم#

#تو حالا غول رو داري که واست شارژدافر پيدا کنه#

#من يه ميل عجيب و قدرتمندي براي کمک کردنت دارم#

#پس آرزوت چيه؟ نه واقعا ميخوام بدونم#

#تو بدون شک
يه ليست دو کيلومتري از آرزوها داري#

#!!تنها کاري که بايد بکني، همين کاره#

#ارباب علائدين، يک يا دو يا سه آرزو کنيد#

#منم برآوردشون ميکنم، اي داراترين دارا#

#تو هيچ دوستي نداشتي
هيچوقت دوستي نداشني#

#تو هيچ دوستي نداشتي
هيچوقت دوستي نداشني#

#تو هيچوقت#

# هيچ دوستي#

#مثل#

#من#

#نداشتـــــــــــــي#

 

#تو هيچوقت هيچ دوستي مثل من نداشتي#

[تشويق]

ها?

خب؛ چي ميگي ارباب؟

تو قراره هر سه تا آرزويي که بخوام برآورده کني؟

آه، تقريبا

يک سري شروطي هست
و يه چند تا بايد و نبايد وجود داره

مثل؟

آه، قانون شماره يک: من نميتونم کسي رو بکشم

پس از من نخواه

قانون شماره دو

من نميتونم کسي رو عاشق کس ديگه اي بکنم

!چه لپي داري

قانون شماره سه: من نميتونم مرده ها رو زنده کنم

اصلا تصوير جالبي نيست
من اينکارو دوست ندارم

غير از اينا، هر چي که بخواي

 

شرط و شروط؟ يعني محدوديت؟

آرزوي محدود؟
مثلا غول خيلي قوي ايه

حتي نميتونه مرده ها رو زنده کنه

نميدونم ابو، فکر نميکنم
حتي بتونه ما رو از اين غار بيرون بياره

انگار ما خودمون بايد يه راه پيدا کنيم

ببخشيد؟

تو داري به من نگاه ميکني؟
تو چراغ منو لمس کردي؟

تو منو بيدار کردي؟ تو منو آوردي اينجا؟

حالا هم ميخواي يدفه اي بيخيال من بشي؟

من اينطور فکر نميکنم
الان نه

تو آرزوهاتو ميگيري
پس بشين سرجات

در مواقع اضطراري

خروج از اينجا، اينجا، اينجا، اينجا، اينجا... همه جاست

دست هاتون رو داخل فرش نگه دارين

مــــــا

!رفتيم بيرون

 

جعفر، ديگه زياده روي کردي

...اگر به خاطر سال ها خدمتگذاري وفادارانه ات نبود

از اين به بعد تو بايد
در مورد مجازات زنداني ها با من مشورت کني

قبل از اينکه گردنشون رو بزني

به شما اطمينان ميدم عاليجناب
اين اتفاق ديگه نخواهد افتاد

...ياسمين

جعفر، بياييد تمام اين ماجراي
به هم ريخته رو پشت سر بزاريم

.لطفا

منِ پست و فرومايه
از شما هم پوزش ميطلبم شاهزاده ام

حداقل يک اتفاق خوبي
وقتي به زور با کسي ازدواج کنم، مي افته

وقتي من ملکه بشم
!اونوقت قدرت اينو دارم که شَرِت راحت بشم

 

اين خوب شد
حالا همه چي درست شد

حالا ياسمين، برگرديم به
ماجراي خواستگار ها.... ياسمين؟

 

!ياسميــن

 

...اگر فقط اون چراغو داشتم

"!!اونوقت قدرت اينو دارم که شَرِت راحت بشم"

فقط فکره اينکه ما بايد همينطوري

به پاچه خواريه اون ميمون و دختر ميمونش

...براي باقي عمرمون ادامه بديم -
نه، اياگو -

!فقط تا وقتي که اون يک شوهر ميمون پيدا کنه

اونوقت مارو ميندازه بيرون

يا گردنمون رو ميزنه

 

اوه، صبر کن ببينم

جعفر، چي ميشه اگه تو اون شوهر ميمون باشي؟

چي؟

خيلي خب، تو
با شاهزاده ازدواج ميکني خب؟

و، آه... اونوقت تو
ميشي سلطال

 

،با اون سليطه ازدواج کنم

اونوقت سلطان ميشم

اين ايده ي ارزشمنديه -
آره، ارزشمند، درسته -

بعدشم ما پدرزن و اون دخترکوچولو
!!رو از بالاي صخره پرت ميکنيم پايين

 

!من عاشق وقتيم که اون مغز کوچيک و کثيفت کار ميکنه

 

ممنون از شما که شرکت هواپيمايي فرش جادويي
رو براي مسافرت هاتون انتخاب کرديد

لطفا تا توقف کامل فرش از جايتان بلند نشيد

متشکرم؛ حالا خداحافظ، خداحافظ

متشکرم

خوب، حالا چي آقا مصطفي شکاک؟

اوه، من بهت اطمينان پيدا کردم
حالا درمورد سه تا آرزوهام

آيا گوشهايم مرا فريب دادند؟

سه تا؟ تو يه دونشو استفاده کردي پسر

آه نه، من آرزو نکردم که از غار بيرون بيام

تو خودت مارو آوردي بيرون

 

خب، من احساس گوسفند بودن ميکنم

خيلي خب پسر بــــد
ولي ديگه از کاراي مفتي خبري نيست

منصفانه ــست
خب، سه آرزو

ميخوام که آرزوي خوبي باشند

تو بودي چي آرزو ميکردي؟

من؟

تا حالا کسي ازم نپرسيده بود

خب من اگه بودم.... هيچي بيخيال

چيه؟ -
...نه، من نميتونم، من -

زودباش. بگو

آزادي

تو زنداني هستي؟

تمام اين قضيه ي غول و اينا، نقش ـه

قدرت هاي شگفت انگيز کيهاني

!توي جاي به اين کوچولويي

غوله، اين وحشتناکه

...ولي، اوه، آزاد بودن

:نه اينکه هميشه بگي
"پوف، چي ميخواي؟"

"!!پوف، چي ميخواي؟ پوف، چي ميخواي؟"

اينکه ارباب خودم باشم

همچين چيزي
...از تمام جادو ها و

گنجينه ها در تمام دنيا بزرگتره

ولي، چي دارم ميگم واسه خودم؟
بيا واقع گرا باشيم

اين اتفاق نمي افته

!غوله، بيدار شو و حقايقو درياب

چرا نه؟

تنها راهي که ميتونم از اين خلاص بشم
اينه که اربابم آرزوي آزادي من رو بکنه

پس ميتوني حدس که اين اتفاق چقدر کم ميوفته

من اينکارو ميکنم، من آزادت ميکنم

آها، آره جون خودت -
نه جدا، قول ميدم -

بعد از اينکه دو آرزوي اولم رو کردم

از آرزوي سومم استفاده ميکنم تا آزادت کنم

خب، اين اميدوار کنندست
خيلي خب

!حالا يه ذره جادو کنيم

خب حالا چي؟
تو چه چيزي بيشتر از همه ميخواي؟

...خب، يه دختري هست

ممنوع

من نميتونم
کسي رو عاشق کنم، يادت رفت؟

اه، ولي غوله

...اون بامزه و باهوشه، و

زيباست؟ -
خوشگل -

...اون چشمهاش باورنکردنيه و
اون موهاش، واي

!و لبخندش

...رفيق

!به اين ميگن عشق

ولي اون شاهزادست

...براي اينکه حتي شانس ديدنشو داشته باشم، بايد

هي، ميتوني منو يه شاهزاده کني؟

بزار ببينم

مرغِ پادشاه؟ نَخير

خرچنگ پادشاه آلاسکايي
متنفرم، وقتي گاز ميگيرن

!سزار سالاد
Et tu, Brute. نه

"آها. "ساخت يک شاهزاده

اين يک آرزوي رسميه؟
کلمه ي جادويي رو بگو

غوله، من آرزو ميکنم که منو تبديل به يک شاهزاده کني

!حالا شد

 

اول، ترکيب اون کلاه و اين جليقه
!خيلي ديگه از مُد افتادست

...اين وصله ها
چيو ميخواييم ثابت کنيم؟ گداييم؟

نه، حواست به من جمع باشه

!اوه! خوشم اومد، عاشقشم

حالا، هنوزم يه چيزي کم داره
مثلا چي ميتونه باشه؟

!بهش ميگن: وسيله نقليه

ببخشيد، ميمون کوچولو
!گوگولي بيا اينجا

حالا داره مياد

چه چيزي ميتونه بهترين وسيله
براي ورود به خيابان ها آگرابا باشه؟

غير از سوار بر شتر صفرکيلومتره خودتون

مراقب باش، تف ميکنه
ممم، کافي نيست

بازم کافي نيست

بزار ببينم
به چي نياز داريم؟

 

همينه

!اجي مجي گُنده بکــي

 

با خرطومت صحبت کن ببين چه طوريه

 

ابو، چه خوشتيپ شدي

هم لباسشو گرفت
هم فيلشو

ولي کارمون هنوز تموم نشده

لباستو محکم کن پسر
!ميخوام تو رو تبديل به يه ستاره کنم

 

اعلي حضرت، من يک راه حل
براي مشکل دخترتون پيدا کردم

"مشکل دخترتون"

اوه، جدا؟

دقيقا همينجاست

اگر شاهزاده تا مدت معين شده
،همسري براي خود انتخاب نکند

سپس سلطان بايد براي او انتخاب کند

ولي ياسمين از همه خواستگارها متنفره

چطور ميتونم کسي که ازش متنفره رو انتخاب کنم؟

نگران نباشيد ارباب من
...ادامه داره

"،اگر در ادامه بازهم خواستگار مناسبي براي شاهزاده انتخاب نشد"

آشغال

"...شاهزاده آنگاه بايد به عقدِ"

!جالبه

چي؟ چه کسي؟

مشاور اعظم دربيايد

!چرا؟ اونوقت اون شخص... من هستم

ولي من فکر کردم قانون ميگه که

فقط يک اشراف زاده ميتونه با يک شاهزاده ازدواج کنه

..من کاملا مطمئنم که

در زمان هاي نااميدانه
بايد اقدامات نااميدانه انجام داد، سرور من

درسته، اقدامات نااميدانه

شما دستور ميديد که شاهزاده با من ازدواج کنه

...من دستور ميدم

...که شاهزاده

...با

!ولي تو که خيلي پيري

!شاهزاده بايد با من ازدواج کنه

...شاهزاده بايد با

چي؟ اون چيه؟

اون موسيقي

 

جعفر تو بايد اينو ببيني

 

# راه را براي شاهزاده علي باز کنيد#

#بگيد هي#

#اون شاهزاده عليه#

#هي، راه رو تو اين بازار قديمي باز کنيد#

#هي تو، بزار عبور کنيم
اون يه ستاره خوش درخششه و جديده#

#اوه بياييد و اولين کسايي تو محلتون باشيد
که چشمهاش رو ديده#

#راه رو باز کنيد، داره مياد
زنگ ها رو بزنيد، طبل ها را بکوبيد#

#شما عاشق اين پسر ميشيد#

#شاهزاده علي، او افسانه اييه
علي ابوابا#

#زانو بزنيد، احترام بزاريد
رو يه زانو بشينيد#

#حالا فقط سعي کنيد آرامشتونو حفظ کنين#

- - - -

#بعد بياييد و کاروان تماشايي اش رو ببينيد#

#شاهزاده علي، او تواناست
علي ابوابا#

#او قطعا به اندازه ده مرد قوييه#

#اون با مغولاي فرز جنگيده#

#صد مرد بد رو با شمشيرش زده#

#کسي که اون آدم هاي کودن رو پيش اربابشون فرستاد
کي بود؟ شاهزاده علي#

#او 75 شتر طلايي داره#

اونا دوست داشتني نيستن، جون؟

#و 53 تا طاووس بنفش#

عالين هري، من پرهاشون رو دوست دارم

#...و وقتي صحبت از پستاندارايه عجيب غريب ميشه#

#اون يه باغ وحش از اونا رو داره
مطمئن باشين#

#اونجا يه جشنواره حيوانات جهانيه#

#شاهزاده علي، اون خيلي خوشتيپه
علي ابوابا#

#اون بدنش، چطوري ميتونم بگم؟
زانوهاتون رو شل ميکنه#

#خب، همتون بريد به سمت ميدون#

#چادرهاتون رو بپوشيد و آماده باشيد#

#تا به شاهزاده علي
!!خيره و مست بشيد و لذت ببريد#

- #اون 95 تا ميمون سفيد پارسي داره#
- #اون ميمون داره#

- #بزار ميمونا رو ببينيم#
- #و براي ديدشون هم هيچ پولي ازتون نميگيره#

#اون براي خودش برده
و پادو و پيشخدمت داره#

#افتخار ميکنيم براش کار ميکنيم
اونا هر خواسته اش رو اجرا ميکنن, عاشق خدمت کردن هستن#

#اونا فقط هم به شاهزاده علي وفادارند#

#شاهزاده علي#

#شاهزاده علي، اون يک عاشقه
علي ابوابا#

#شنيدم اون با يک نگاه
عاشق دختر شاهزاده ي زيباتون شده#

#...و مردم خوب، به خاطر همينه که#

#:اون همه ي همراهانش رو آورده که شامل#

60تا فيل سيرک
شتر هاي بيکوهان با عظمت

#با شير ها و خرس ها و
يک گروه شيپورزن و بيشتر#

#با 40 درويش هندي اش
با آشپزها و نون پزهاش#

#و پرنده هاش که صداي کليد در ميارن، ميشه#

#راه رو باز کنيد#

#براي شاهزاده علـــــــي#

 

.چقدر باشکوه
.کاملا حيرت کننده

 

،سرور من

من با سفري از سرزمين دوري آمده ام
تا دخترتان را از شما خاستگاري کنم

شاهزاده علي ابوابا

صدالبته
من بينهايت از ديدنت خوشحالم

اينهم مشاور سلطنتي من، جعفر، هستش
اونهم بينهايت خوشحاله

!به وجد اومدم

...معذرت ميخوام شاهزاده ابوبو -
.ابوابا -

!هرچي

شما نميتونيد همينطوري بدون دعوت
...اينجا جولان بدهيد و انتظارِ

واي خدا، اين يک
وسيله بسيار چشمگيريه

 

...من فکر نميکنم که اجازه ي

چرا، مطمئنا سرورم
...اجازه بديد

اعلي حضرتا، من مخالف اين عمل هستم

اوه، عصاتو بردار جعفر
ياد بگير که يکم تفريح کنــي

 

فقط، شما گفتيد که از کجا ميايد؟

اوه، مطمئنم خيلي دورتر از جايي
باشه که شما سفر کرديد

!امتحانم کن -
کوچولو، مراقب باش -

 

هي، مراقب باش

حواست به اين قاليچه کودن باشه

 

.از سر راهم کنار بريد
..دارم فرود ميام

جعفر، اينجا رو ببين

خيلي تماشايي بود، اعليحضرت -
چقدر حال داد -

درسته، به نظر ميرسه که من تو اينکار مهارتي دارم

اين يک جوون بسيار تحسين برانگيزيه

و همينطور يک شاهزاده اس

اگر شانس بياريم
ديگه مجبور نيستي با ياسمين ازدواج کني

من بهش اعتماد ندارم قربان -
اشتباهه -

...يک خصوصيت پر افتخاري دارم اينه که

من خيلي خوب ميتونم روي کاراکتر ديگران قضاوت کنم

!اوه، خوب قضاوت ميکنه
!آره، حتما... عمــرا

ياسمين از اين يکي خوشش مياد

و هم مطمئنم
منهم از شاهزاده ياسمين خوشم بياد

!اعليحضرت، نکنيد
من بايد از طرف ياسمين دخالت کنم

اين پسر فرقي با بقيه خواستگارها نداره

چي باعث شده که فکر کنه
لياقت داشتن شاهزاده رو داره؟

،سرور من
من شاهزاده علي ابوابا هستم

فقط اجازه بديد با من ملاقات کنند
!من دختر شما رو خواهم بُرد

چطور جرات ميکني؟

همه ي شماها
اونجا ايستاديد و راجع به آينده من تصميم گيري ميکنين؟

من جايزه نيستم که کسي منو ببَره

 

نگران نباش، پرنس علي

به ياسمين وقت بده که يکم آروم بشه

فکر کنم که وقتشه
با پرنس اَبوبو خداحافظي کنيم

 

من بايد چيکار کنم؟

ياسمين حتي اجازه نميده باهاش صحبت کنم

من بايد ميدونستم که نميتونم از پس اين ماجراي مزخرف شاهزاده بودن بربيام

 

حرکت کن ديگه

 

!عجب حرکتي بود

باورم نميشه، دارم به يه قاليچه ميبازم

غوله، من کمک نياز دارم

باشه جوون، جريان از اين قرار ميشه

اگه ميخواي با دل اون خانم کوچولو رو بدست بياري

!بايد مستقيم شليک کني

گرفتي چي گفتم؟ -
ها؟ -

...برو بهش

!راستشو بگو -
!عمرا -

اگر ياسمين بفهمه که
،من واقعا به موش خيابونيه چندشم

بهم ميخنده

!يه زن عاشق مرديه که اونو بخندونه

 

عَل، شوخي به کنار
تو پيشش واقعا بايد خودت باشي

هي، اين آخرين کسيه که من ميخوام باشم

خيلي خب، ميخوام برم ببينمش

من فقط بايد آروم، باحال و با اعتماد به نفس باشم

 

الان چطوريم؟

 

مثل يک شاهزاده

 

شاهزاده ياسمين؟

 

کي اونجاست؟ -
منم، پرنس علي -

آه، پرنس علي ابوابا

من نميخوام تورو ببينم

،نه نه، لطفا شاهزاده
يه شانس به من بدين

فقط تنهام بزار -
!آروم باش، گربه کوچولو -

خب،خوشتيپمون در چه حاله؟

 

آفرين کوچوله، آروم باش

برو، آروم باش

صبر کن، صبر کن

من تورو ميشناسم؟

آه، نه، نه

تو منو ياد کسي ميندازي
که توي بازار باهاش آشنا شدم

بازار؟

من خدمتکارهايي دارم که اونا براي من ميرند بازار

!جدا. من حتي خدمتکارهايي دارم که براي خدمتکارهام ميرند بازار

اصلا نميشه اون کسي که ملاقاتش کردي من باشم

نه، فکر نکنم

!!اينقدر از خودت تعريف نکن، ثروتمند
از اون دختره تعريف کن

اون باهوشه، بامزس و چشمهاش و موهاش

همه چيش، يه صفت انتخاب کن

...شاهزاده ياسمين، شما خيلي

...شگفت انگيز، باشکوه، فوق العاده، نيشدار -
!...نيشدار هستيد -

نيشدار؟ -
ببخشيد -

آه، زيباييد -
!خوب اومدي -

 

من ثروتمند هم هستم ميدوني؟

درسته -
دخترِ سلطان -

ميدونم

يک جايزه عالي براي ازدواج با هر شاهزاده اي

آه، دسته درسته
يک شاهزاده مثل من

!خطر! خطر

درسته، يک شاهزاده مثل خودت

و هر لباس رسمي پوش
و خودخواه و خودپسندي که ديدم

!سقوط! سقـــــوط

!فقط برو و از روي بالکن خودتو پرت کن پايين

چي؟ -
!نزار بره، نزار بره -

!!ميخواي نيشش بزنم؟ -
!وز وز نکن -

باشه، عيب نداره
فقط يادت باشه، خـودت باش

آره، راست ميگي -
چي؟ -

آه، تو راست ميگي

 

تو يه جايزه نيستي که کسي تورو ببَره

تو بايد خودت آزاد باشي و انتخاب کني

منم ميرم

!نه -
چي؟ چي شده؟ -

...چطوري

چطوري اينکارو ميکني؟

اين قاليچه جادوييه -
خيلي دوست داشتنيه -

...تو، آه

تو نميخواي بري سواري؟ ميخواي؟

ميتونيم از قسر بريم بيرون، کل دنيا رو ببينيم

اين امنه؟ -
حتما! بهم اطمينان داري؟ -

 

چي؟ -
بهم اطمينان داري؟ -

 

آره

 

#من ميتونم دنيا رو بهت نشون بدم#

#دنياي درخشان و پرزرق و برق و باشکوه#

#...به من بگو شاهزاده#

#که آخرين باري که اجازه دادي
قلبت تصميم بگيره کِي بوده؟#

#من ميتونم چشمهاتو باز کنم#

#تو رو از اين شگفتي يه اون شگفتي ببرم#

#از بالاشون يا کنارشون و زيرشون#

#روي قاليچه جادويي ميريم به سمتِ#

#يک دنياي جديد#

#يک منظره عالي و جديد#

#هيچکسي هم نيست که به ما دستور بده#

#يا بگه ما فقط داريم خواب ميبينيم#

#يک دنياي جديد#

#يه منظره خيره کننده که من نديده بودم#

#ولي وقتي که من اين بالام
...کاملا روشنه که#

#که الان من تو يک
دنياي کاملا جديدي با توام#

#الان من تو يک
دنياي کاملا جديدي با توام#

#منظره هاي فوق العاده#

#حسه توصيف نشدني#

#پرواز و پريدن و بي وزني#

#به سوي آسمان بي کران اَلماسي#

#يک دنياي جديد# -
#اصلا چشماتو نبند# -

#هزار جا براي ديدن# -
#نفستو نگه دار، بهتر هم ميشه# -

#من مثله يه ستاره دنباله دارم
از راه دوري اومدم#

#نميخوام به جايي که ازش اومدم برگردم#

#يک دنياي جديد# -
#هر طرف يه چيز شگفت انگيز# -

#با يک خط افق جديد# -
#هر لحظه اش بياد موندني# -

#هر کجا برند دنبالشون ميکنم
تا وقتمو باهاشون سپري کنم#

#بزار اين دنياي
جديد رو باهات شريک باشم#

#يه دنياي جديد# -
#يه دنياي جديد# -

#جايي که ما ميخواييم باشيم# -
#جايي که ما ميخواييم باشيم# -

#يه چرخش لرزنده# -
#يه جايه شگفت انگيز# -

#براي من و تــو#

 

اينا خيلي جادويي ان -
آره -

 

خيلي حيف شد که اَبو اينجا نيست

نه، اون از آتش بازي متنفره

از پرواز کردن هم خوشش نمياد

...آه، اونکه اصلا
اوه، گند زدم

تو همون پسره تو بازاري
ميدونستم

چرا بهم دروغ گفتي؟ -
معذرت ميخوام ياسمين -

فکر کردي که من احمقم؟ -
نه -

که من نميفهمم؟ -
نه -

!منظورم اينه که، اي کاش نميفهميدي
نه، منظورم اين نبود

تو کي هستي؟ راستشو بگو

راستشو؟

 

...راستش

 

...راستش اينه که

من بعضي موقع ها مثل يک فرد معمولي لباس ميپوشم

تا از فشارهاي زندگي
توي قصر فرار کنم

 

ولي واقعا يه شاهزاده ام

چرا بهم نگفتي؟

...خُب، ميدوني که

،وقتي اشراف زاده ها با تغيير لباس بيرون ميرن

يه ذره عجيب غريبه
اينطور نيست؟

 

اونقرام عجيب نيست

 

شب بخير، شاهزاده خوشتيپم

خوب بخوابي، پرنسس

 

!همينه

 

براي اولين بار تو زندگيم
همه چي داره خوب پيش ميره

 

!ابو! ابو

نگهش دار

 

متاسفانه هنگام خوشامدگويي
بهت اخطار دادم، شاهزاده ابوبو

....چرا تو

کاري کنيد که کسي پيداش نکنه

 

هيچوفت آرامش ندارم! حموم هم که ميرم
باز هم چراغو لمس ميکنه

سلـام؟ عَل؟

عَل! پسر، خودتو خلاص کن

تو ايندفعه نميتوني تقلب کني
تا آرزو نکني من نميتونم کمکت کنم

;تو بايد بگي
غوله، من ميخوام که زندگيمو نجات بدي، گرفتي؟

زودباش، علاالدين

!سکوت علامت رضاست

تلسکوپ به بالا

 

منو اينطوري نترسون

...غوله، من

...من

 

!ممنون، غوله -
اوه، عَل -

دارم باهات انس ميگيرم، پسر

نه اينکه بخوام
!حَيا رو کنار بزارم يا هر چي

 

ياسمين

اوه، پدر. من الان بهترين لحظه زندگيم رو داشتم

من خيلي خوشحالم -
بايد هم باشي، ياسمين -

من براي تو همسر انتخاب کردم

چي؟ -
تو با جعفر ازدواج ميکني -

ميبينم که زبونت بند اومده

بهترين خصوصيت يک همسر

من هيچوقت با تو ازدواج نميکنم

پدر، من پرنس علي رو انتخاب کردم -
پرنس علي رفت -

بهتره اون ظرف شيشه ايتو دوباره چک کني، جعفر

!پرنس علي

!آخه از کدوم جهنمي... اوه

حقيقت رو بهشون بگو، جعفر
تو سعي کردي منو بکُشي

چي؟ چرت و پرت محض
اعليحضرت

اون مشخصه که دروغ ميگه

!مشخصه دروغ ميگه

پدر، تو چِت شده؟

من ميدونم چي شده

 

اعليحضرت، جعفر شما رو با اين به کنترل خودش درآورد

چي؟ جعفر؟

!تو، توي خائن

اعليحضرت
ميتونم همه اينارو توضيح بدم

!نگهبانا! نگهبانا

!خب، تموم شد
.ما مُرديم! فراموشش کن

براي جفتمون قبر بِکنيد، ما مُرديم

همه جعفر رو دستگير کنيد

!اين ماجرا هنوز تموم نشده بچه

 

پيداش کنيد

!همه جارو بگرديد -
ياسمين، تو حالت خوبه؟ -

آره

جعفر، مورد اعتمادترين مشاور من

تمام اين مدت عليه من نقشه ميکشيد

اين وحشتناکه، وحشتناک

ديگه چطور ميتونم...؟

 

اين ميتونه درست باشه؟

دختر من بالاخره يه خواستگار انتخاب کرده؟

!سپاس خدايا

 

تو پسر فوق العاده، من ميخوام ماچت کنم

نميکنم
...اينکارو ميسپرم به عهده ي

ولي شماها بايد سريعا ازدواج کنيد

و درسته، درسته تو خوشحال و کامياب ميشي

و بعدش فرزندم، تو سلطان ميشي

سلطان؟ -
درسته -

،جوان خوش قامتي مثل خودت

يه کسي با شخصيت غيرقابل سرزنش و با اخلاق

دقيقا چيزيه که اين پادشاهي نياز داره

ما بايد از اينجا بزنيم بيرون

من بايد لوازم ضروريم رو بردارم

ما بايد سبُک سفر کنيم

اسلحه و تفنگ ها رو بيار
و اين عکسه چطور؟

من فکر کنم قيافه ام بَد افتاده اينجا

 

اوه پسر، ديوانه شد
داره خُل ميشه

!جعفر! جعفر

!خودتو کنترل کن

 

.چه کنترلي

پرنس علي همون بچه ي
شيطان صفت و دهاتي، علاالدينه

اون چراغو داره، اياگو -
...اَه، اون بدبخته -

ولي تو بايد بري و ازش بگيري

من؟

 

سلطان؟

اونا ميخوان که من سلطان بشم؟

 

#بر قهرمان مفتحمون درود بفرستين#

 

علاالدين، تو تونستي
قلب شاهزاده رو بدست بياري

بعدش ميخواي چيکار کني؟

 

:پسس، ديالوگ تو اينه
"من ميخوام غول رو آزاد کنم"

هروقت آماده بودي

غوله، من نميتونم -
البته که ميتوني -

فقط بگو؛
"غوله، من ميخوام آزادت کنم"

جدي گفتم

ببين، متاسفم، واقعا ميگم
!ولي ميخوان منو سلطان کنن

!نه. ميخوان پرنس علي رو سلطان کنن

بدون تو، من فقط علاالدينم

عَل، تو پيروز شدي -
به خاطر تو -

تنها دليلي که بقيه فکر ميکنن
من ارزش اين چيزها رو دارم به خاطرِ توئه

چي ميشه اگه
بفهمن من واقعا شاهزاده نيستم؟

اگه ياسمين بفهمه چي؟
من از دستش ميدم

غوله، من نميتونم اين مسير رو تنهايي برم

من نميتونم آرزو کنم تو آزاد بشي

 

.خيلي خب، درک ميکنم
تو مثله بقيه دروغ گفتي

هي، من از اولشم ميدونستم همچين چيزي ميشه

حالا اگه منو عفو کنيد، ارباب

 

غوله، من واقعا متاسفم

 

خيلي خب، باشه
پس اصلا همون تو بمون

 

شماها به چي نگاه ميکنين؟

 

ببين، من معذرت ميخوام

...ابو، ببخشيد، نميخواستم

وايسا... بيخيال

 

من دارم چيکار ميکنم؟

غول درست ميگه

من بايد به ياسمين راستشو بگم

علي، اوه علي
ميشه بيايي اينجا؟

خب، برو که رفتيم

 

ياسمين؟ کجايي؟

نزديک اصطبل، عجله کن

دارم ميام

 

مشکلي داري، صورتي؟

آشغال

 

پسر، جعفر وقتي ببينتت عاشقت ميشه

کارت عالي بود اياگو -
آه، بيخيال بابا -

نه جدا، از يک تا ده
امتيازه تو يازده ـه

اوه، جعفر... تو خيلي مهربوني

!من خجالت زده شدم، سرخ شدم

 

مردم اقرابا

دختر من بالاخره همسري انتخاب کرده

ياسمين

علي، کجا بودي؟

ياسمين، يه چيزي هست که بايد بهت بگم؟

کلِ پادشاهي به خاطر
سخنراني پدر به وجد اومدن

نه. ولي، ياسمين به من گوش کن لطفا

تو متوجه نيستي -
موفق باشي -

!...علي ابوابا

اوه واي

 

نگاشون کن؛
دارن اون چلغوز رو تشويق ميکنن

بزار تشويقش کنن

 

...ميدوني عَل من واقعا دارم

فکر نميکنم تو خودش باشي
امشب نقشِ عَل رو

يک مرد بلند و سياه و فاسدِ زشت بازي ميکنه

من ارباب توام -
از همين ميترسيدم -

اي غول، آرزوي اول من رو برآورده کن

آرزو ميکنم در مقام سلطان، فرمانروايي کنم

 

خدا رحم کنه

اين ديگه چيه؟

چه اتفاقي داره ميوفته؟
اوه خداي من، چي داره ميشه؟

.پدر

 

جعفر، اي خائن پست فطرت

ايشون سلطان خائن پست فطرت هستند

اوه، جدي؟
الان معلوم ميشه

چراغ

هرکي پيدا کنه، نگهش ميداره ابوبو

 

!غوله، نــه

متاسفم پسر
الان يه ارباب جديد دارم

جعفر، بهت دستور ميدم که که تمومش کني

ولي الان تو دستور نميدي

من دستور ميدم

بالاخره، تو به من تعظيم ميکني

ما هيچوقت به تو تعظيم نميکنيم

چرا من غافلگير نشدم؟

اگر براي سلطان تعظيم نکني

پس حتما جلوي يک جادوگر زانو ميزني

غول، آرزوي دوم من

آرزو ميکنم که
قدرتمندترين جادوگر در تمام دنيا باشم

 

!غوله، نکن

خانمها و آقايان

يک خوشامدگوييه گرم آقرابايي
براي جعفرِ جادوگر

حالا کجا بوديم؟

آه، درسته، تحقير بي شرمانه

 

بشين، پسر

..اوه شاهزاده

کسي هست که من دارم ميميرم
تا بهت معرفيش کنم

جعفر. دست کثيفتو بهش نزن

#شاهزاده علي، آره خودشه#

#ولي نه اوني که شماها ميشناختين#

#حرفهام رو بشنوين
تا بتونين حقيقتو دريابين#

 

#درسته، فردي که در گذشته ميشناختي رو ببين#

#کسي که دروغ ميگفت و فکر ميکرد همينطوري ميمونه#

#به شاهزاده عليه خوشتيپت سلام کن#

يا بايد علاالدين صداش کنيم

علي؟

...ياسمين من سعي کردم بهت بگم، من فقط

#پس معلوم شد که شاهزاده علي، همون علاالدين بود#

#اون فقط يه شياده، نيازي هست ادامه بدم؟#

#اينو از من بشنو#

#شخصيتش ضعيف و ناقصه#

#يه دليل محکم به من بده#

#تا بفرستمت به سفر يه طرفه#

#تا آيندش به طور کلي نابود بشه#

#هرچي داشته نابود شده, اين حکم منِ قاضيه
که امروز آخرين روز تو رو کره زمينه#

!بدرود -
خداحافظ، ميبينمت -

#شاهزاده عليِ سابق#

 

ابو

 

!ابــــو

 

اوه، همش تقصير منه

من بايد وقتي موقعيتشو داشتم
.غول رو آزاد ميکردم. ابو

حالت خوبه؟

من متاسفم، ابو

من همه چيز رو نابود کردم

هرطوري شده... بايد برگردم و اوضاعو درست کنم

 

!قاليچه

 

ابو، شروع کن به کندن

 

همينه

 

آره، همينــه

 

حالا برگرديم به آقرابا
بريـم

 

!پادشاهِ عروسکي بيسکوئيت ميخواد؟

اينم از بيسکوئيتت
همشونو تا آخر بلمومبون

بياف اينم بقيه اش

.بس کن
جعفر، اونو ولش کن

 

خيلي دردناکه که ببينم هيچ علاقه اي نشون نميدي، ياسمين

 

همچين شکوفه صحرايي زيبايي مثلِ خودت

بايد در آغوش قدتمندترين مرد
در کل جهان باشه

!تو چي ميگي دلبر من؟

...اگر تو ملکه من باشي

!هيچوقت

!بايد بهت احترام ياد بدم

 

!نه، اي غول

 

تصميم گرفتم آخرين آرزومو بکنم

آرزو ميکنم که شاهزاده ياسمين

که نااميدانه عاشق من بشه

 

ارباب، چند محدودويت وجود داره
...بايد و نبايد هايي

جوابِ منو نده
نادان گنده بکِ آبي

!تو مثل يک برده بايد هرچي من بگم انجام بدي

جعفر

هيچوقت نفهميدم که تو به طور باورنکردني اي خوشتيپي

 

.حالا بهتر شد

 

حالا، گربه کوچولويه من

بيشتر از من تعريف کن

تو قدبلندي

...تاريک

...خوش لباس

عَل، عَل رفيق کوچولوي من

 

عَل من نميتونم بهت کمک کنم

من الان براي استاد روان پريش کار ميکنم
ميخواي چيکار کني؟

هي، من موش خيابونيم
...يادت مياد؟ ميدونم چيکار کنم

اون شکاف هاي ...
کوچيک و بامزه ي بين دندونات

ادامه بده

...و ريشِت

خيلي... فِر خوردست

 

تو قلب منو دزديدي -
...جعف -

...و اون موش خيابوني

کدوم موش خيابوني؟

 

...اين خيلي

 

!تو

 

من چند بار بايد تورو بکشم پسر؟

 

چراغو بگير

 

!نه

شاهزاده، وقت تو به اتمام رسيده

 

ياسمين

 

...اوه، عالي بود جعف

 

با من بازي نکن

 

!ابو

همه چيز خيلي سريع دارن از هم ميپاشن، پسر

 

نکته رو گرفتي؟

 

من تازه دارم گرم ميشم

 

ميترسي که خودت با من مبارزه کني
!اِي مار ترسو

مار، من رو ميگي؟

شايد بخواي ببيني که من چقدر شبيه به مار ميتونم باشم

 

#بزنش، بکشش، بترکونش
شمشيرتو به اون مار فرو کن#

تو دخالت نکن

جعفر، جعفر اون قهرمان ماست
!اگرم نتونه بزنه.... چه بهتر

 

علاالدين

 

ياسمين طاقت بيار

 

اي کوچولوي نادون

 

فکر کردي ميتوني قدرتمندترين
موجود روي زمين رو شکست بدي؟

 

بچلونش جعفر
...بچلونش مثلِ

پسر، بدون غول چراغ جادو تو هيچي نيستي

غول... غول چراغ جادو

غول قدرت بيشتري که تو تا الان داشتي رو داره

چي؟

اون بهت قدرتتو داده
خودشم ميتونه پس بگيره

عَل، چيکار ميکني؟
چرا منو وارد اين قضيه ميکني؟

قبول کن جعفر
تو هنوز دومين قدرتمندي

راست ميگي

قدرتش از قدرت منهم فَراتره

ولي نه براي هميشه

اون پسر ديوانست
الان يه ذره قاطي کرده

اين مار داره اونو ديوانش ميکنه

برده، من سومين آرزومو ميکنم

آرزو ميکنم که قدرتمندترين غول چراغ جادو بشم

 

خيلي خب، هر طور امر کنيد
مرحبا به تو، عَل

 

درسته

همينه

!قدرت

 

!قدرتِ مطلق

 

تو چيکار کردي؟ -
بهم اعتماد کن -

 

جهان از آنِ من براي دستور دادن
و کنترل کردن ـه

 

اينقدر تند نرو، جعفر
يه چيزي رو فراموش نکردي؟

ها؟ -
...تو ميخواستي يه غول چراغ جادو باشي -

خُب شدي

چي؟

!و با هر چي که همراهشه

!نه! نه -
من از اينجا ميرم -

...قدرت هاي شگفت انگيز کيهاني

!...تو ديگه غول شدي! من نميخوام

توي جاي به اين کوچولويي

عَل، اي نابغه ي آب زير کاه

 

!اون منقارِ کوفتيت رو از صورت من بردار

!!اوه، زِر نزن مونگول -
به من نگو زِر نزن -

به من اجازه بده

ده هزار سال توي غارِ شگفت انگيز بمونه
تا دلش خنک بشه

!خفه شـــو

 

ياسمين

متاسفم که راجع به
شاهزاده بودنم بهت دروغ گفتم

ميدونم چرا گفتي

...خب، ديگه فکر کنم

اين يه خداحافظيه؟

اوه، اون قانون مسخره
اين عادلانه نيست

من دوسِت دارم

عَل، اشکالي نداري

تو هنوز يه آرزوي ديگه داري

فقط به زبون بيار تا من دوباره تورو شاهزاده کنم

ولي غوله، آزاديِ تو چي؟

هي، اون فقط بَندگي تا ابَديته

اما اين عشقه

عَل تو حتي يه ميليون سال هم بگردي
دختري مثل اين رو پيدا نميکني

باور، من ميدونم
!من گشتم

ياسمين، من دوسِت دارم

ولي ديگه نبايد وانمود
به کسي کنم که نيستم

ميفهمم

 

غوله، من آرزو ميکنم تو آزاد بشي

...دستورالعمل تبديل انسان معمولي به شاهزاده در راهه

چي؟ -
غوله، تو آزادي -

 

من آزادم، من آزادم

زودباش، زودباش
يه چيزه ظالمانه آرزو کن

بگو: "من رود نيل رو ميخوام!" امتحان کن

من رود نيل رو آرزو ميکنم -
!!عمــرا -

 

اوه، عجب حسه خوبيه، واي

!آزاد شدم، بالاخره آزادم

من ميخوام بزنم به جاده
ميخوام برم دنيا رو ببينم

...ميخوام

 

...غوله، من

من دلم برات تنگ ميشه

منم همينطور عَل

هيچ اهميتي نداره که بقيه چي ميگن

تو هميشه براي من شاهزاده بودي

درسته

تو حقيقتا لياقتتو بيشتر از
چيزي که انتظار داشتم، نشون دادي

فقط اين قانونه که مشکل ايجاد کرده

پدر؟ -
!خُب من سلطانم يا سلطانم؟ -

...از اين روز به بعد

يک شاهزاده ميتونه با هر کسي که
به نظرش لياقتشو داره، ازدواج کنه

...اون، انتخاب من

 

انتخاب من تويي، علاالدين

 

منو عَل صدا کن

 

اوه، همه شماها بيايد اينجا
يه بغل دسته جمعي

بغل دسته جمعي

!اشکال نداره ميمونتو ماچ کنم؟

 

خب، من ديگه بيشتر از نميتونم اينجا وايسم و منتظر باشم

!من که رفتــم

!خدانگهدار شما دوتا عاشق ديوونه

هي قاليجه، قربونت
من تاريخم

!نه من افسانه شناسي ام

!اصلا مهم نيست من کي ام. من آزادم

 

#يه دنياي جديد#

#يه زندگي جديد#

#براي من و تــو#

 

#يک دنياي جديد#

 

پــايــان

 

Sadeghwalker :ترجمه و زيرنويس
Sadegh.walker74@gmail.com